Siavash.cov.ir



عمق خیال

(برای افکار پوسیده ی نسل نادانی)

ناروا ، دیرین شبی از چندمین ماه زمستان

بی تداوم ، بی پایان

با آتشی حاکم بر سوز عبور

بجای مانده از سیل گداخته ی ادوار

صورتک های خندان از نمایش های غمناک حضور

وحشتی آویخته بر چهر طلوع

کوشش بیهوده ی عمق خیال

بی گمان اندوه پر درد شب است

نفرت پر خشم این دالان دود آلود را

بر در بی روزن دل می کوبد و باج آن از گم گشتگان بی جان زمین

از سر رشک و طمع می ستاند

بی مثال ، تک مانده و غمگین

درمانده همچو شمعی پر فروغ ، از اندوهی گران لبریز

در حسرت نابودی افکار

غم و تنهایی و پاییز

چون اسارت های بی پایان پروانه ای زرین

کنج بی رحمت شب غربت

دیر زمانیست که در به روی ابدیت او بسته ام

کز زوال هر حیله اش در عمق خیال ، کینه ای بر هیبت تار دلش آویخته

با تبی آکنده از تاریخ

تا به گویش باد شب ویرانی

ناتوان از گردش شور امید

در ردای عریان آزادی

بر پیکر بی جان سکوت دست آویزد و...

تا بدانجا حاکم و محکوم

با ثنای مبهم سیاهک جامگان

ندای خواری نژاد بشریت را سر دهد...

------------------------------------------------------

سیاوش - تابستان 1386



www.siavash.cov.ir